سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی گفت بازآی که دیرینه این درگاهی
همچو جم جرعه ما کش که ز سر دو جهان پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی
بر در میکده رندان قلندر باشند که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی
سر ما و در میخانه که طرف بامش به فلک بر شد و دیوار بدین کوتاهی
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی
حافظ خام طمع شرمی از این قصه بدار عملت چیست که فردوس برین میخواهی
7752 بازدید
1 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
5 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian